معنی ضربه ناگهانی

حل جدول

ضربه ناگهانی

شوک


ناگهانی

اتفاقی، یکباره، تصادفی

غیرمترقبه، غیرمنتظره، بی مقدمه، سریع

بی‌هوا

یکبارگی

لغت نامه دهخدا

ناگهانی

ناگهانی. [گ َ] (ص نسبی) فجائی. بی مقدمه. سریع. (یادداشت بخط مؤلف).
- بلای ناگهانی، بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. (ناظم الاطباء).
- مرگ ناگهانه و ناگهانی، مرگ مفاجاه. (ناظم الاطباء):
می چاره ٔ مرگ ناگهانی است
سرمایه ٔ عمر جاودانی است.
واله اصفهانی.
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم.
فرخی یزدی.


ضربه

ضربه. [ض َ ب َ / ب ِ] (از ع، اِمص، اِ) ضربت. زخم. کوب. یک بار زدن. زد:
قابل امر شدن چون گوئی
پس بیک ضربه بپایان رفتن.
عطار.
|| پانسه که بدان قمار بازند، و آن را قرعه نیز گویند. (غیاث) (آنندراج). نقش. کعبتین (مجازاً):
همه در ششدر عجزند ترا داو بهفت
ضربه بستان و بزن زآنکه تمامی ندب است.
انوری.
- دوضربه زدن، از دو جای متمتع شدن.
- ضربه نهادن، گویا چیزی شبیه به طرح کردن و نهادن مهره باشد. در طرح حریف یک یا چند مهره ٔ خود را بعمد باطل می کند و در ضربه نهادن بحریف حق یک یا چند حرکت می دهد: کرمان که درعموم عدل و شمول امن و دوام خصب و فرط راحت و کثرت نعمت فردوس اعلی را دورخ مینهاد و با سغد سمرقند و غوطه ٔ دمشق لاف زیادتی می زد امروز در خرابی، دیار لوط و زمین سبا را سه ضربه نهاد... (بدایع الازمان).

فارسی به عربی

ضربه

تاثیر، جورب، خطاف، سوط، صدی، ضربه، لوحه، ماجور، وطاه


ناگهانی

فظ، مفاجی

فرهنگ عمید

ضربه

ضربت
* ضربه کردن: ‌ (مصدر متعدی) (ورزش) در کشتی، حریف را با ضربه‌فنی از پا درآوردن،

فرهنگ معین

ضربه

(مص م.) زدن، یک بار زدن، ضربت، (اِ.) زخم، آسیب، جمع ضربات. [خوانش: (ضَ بَ یا بِ) [ع. ضربه]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناگهانی

غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده،
(متضاد) بیوسیده

فرهنگ فارسی هوشیار

ناگهانی

بی مقدمه، سریع، سرزده

فارسی به ایتالیایی

ناگهانی

improvviso

فارسی به آلمانی

ناگهانی

Abrupt [adjective]

معادل ابجد

ضربه ناگهانی

1144

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری